جاری میان زندگی

جاری میان زندگی

۱۹ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

چند روزیه که دارم منطق الطیر می خونم و چون وقت ندارم توی مسیر و تاکسی و اتوبوس و ایستگاه کتاب رو می گیرم دستم و می خونم

نمی دونم چرا بقیه اینجوری نگاه می کنن؟

فقط چون منم مثل اکثر افراد گوشی دستم نیست؟

کاش یکی بهشون بگه قیافه خودتون رو دیدین وقتی غرق گوشیتونین؟ اون سرخ شدن ها یا لبخندها یا اخم کردن ها، بی حوصله تایپ کردن ها، با عجله و تند تند تایپ کردن ها

 

گفت انصافست سلطان نجات

هر که منصف شد برست از ترّهات

از تو گر انصاف آید در وجود

به ز عمری در رکوع و در سجود1

 

1. منطق الطیر عطار نیشابوری

 

 

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۵ ، ۱۶:۴۲
زهرا

واقعیت است یا فکر و خیال شاید

خیال می کردم و می کنم

یک روز در منی و روز دیگر دور از من

یک روز در توام و روز دیگر دور از تو

 

 

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۵ ، ۱۹:۳۲
زهرا

آدم‌ بزرگ‌ ها عاشق عدد و رقم اند. وقتی با اونا از یک دوست تازه حرف بزنی، هیچوقت ازتون در مورد چیزهای اساسی سوال نمی‌کنن، هیچوقت نمی‌ پرسن آهنگ صداش چطوره؟ چه بازی‌ هایی رو دوست داره؟ پروانه جمع می‌کنه یا نه؟
می‌ پرسن چند سالشه؟ چند تا برادر داره؟ وزنش چقدره؟ پدرش چقدر حقوق می‌گیره؟
و تازه بعد از این سوالاس که خیال می‌ کنن طرف رو شناختن!
اگه به آدم بزرگا بگی که یک خونه قشنگ دیدم از آجر قرمز که جلو پنجره‌ هاش غرق گل شمعدونی و بومش پر از کبوتر بود، محاله بتونن مجسمش کنن. باید حتما بهشون گفت یک خونه چند میلیونی دیدم تا صداشون بلند بشه که وای چه قشنگ!
نباید ازشون دلخور شد.بچه ها باید نسبت به آدم بزرگ ها گذشت داشته باشند. 1

 

شازده کوچولو کتابیه که باید توی بزرگی خوندش نه توی بچگی

آخرین بار که خوندمش چند ماه پیش بود

 

1. شازده کوچولو / آنتوان دو سنت اگزوپری

 

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۵ ، ۰۹:۱۶
زهرا

بعضی چیزها هستند که باعث میشه یک لحظه مکث کنی، سکوت کنی و غرق بشی

غرق بشی در یک حس زیبا، در یک لحظه آسمانی، در یک خیال آشنا ....

شاید یک شعر، یک آیه، یک صدا، یک آدم ....

چند روزه غرق شدم در ترانه "یه روزی میاد" آلبوم "سی سالگی"

 

یه روزی میاد که دیگه دلت برام نریزه

که یادت نیاد تولد من چند پاییزه

 

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۹:۳۴
زهرا

گذشته ها گذشته

گذشته ها رو باید تو گذشته گذاشت و ازش درس گرفت نه اینکه با خودمون بیاریمشون و امروزمون رو به خاطر گذشته خراب کنیم

.

.

.

گذشته ها گذشت اما آیا تموم شد؟

همین!

 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۵ ، ۱۰:۱۰
زهرا

دقیقا سه ماه بود که دیگه ندیدمشون

دفتر و تمام اسناد و بایگانی رو تمیز و مرتب تحویل دادم و امروز کوله بار پرونده ها که روی هم ریخته شده بودن رو تحویلم دادند

و البته پرونده هایی با اشتباهات خیلی فاحش که باید بررسی و تصحیح بشن

قراره 20 روز عصر دوباره برم دفتر، البته از حرف هاشون مشخص بود امیدوارن من رو راضی کنن و نگه دارن

و من امروز مجبور شدم دوباره وسط انبوه کارهام به حرف های الکی ایشون گوش کنم

یادمه همیشه وقتی اون دو نفر دفتر بودند تا با هم همکاری کنیم کارهام به جای پیشرفت کندتر و سنگین تر می شد

خدا به دادم برسه با این همکاری دوباره

کاش یادمون بمونه مدرک تحصیلی و دوره های گذرونده شده و حتی طبقه اجتماعی بالاتر هیچگاه اصل نیست، مهم پشتکار و دقت و نظمه که باعث پیشرفت میشه

 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۵ ، ۲۲:۰۲
زهرا

کاش یک بار فقط یک بار می گفتی واقعا پشمونی و می گفتی از صمیم قلبت معذرت میخوای

کاش یک بار فقط یک بار ...

به خدا آروم می شدم

آرومِ آروم

نه مثل الان آتش زیر خاکستر

 

 

+ لطفا پای اشتباهتان بایستید

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۵ ، ۱۲:۳۶
زهرا

به نظرم بعضی وقت ها باید به حرف دلت گوش کنی حتی اگر بعدش بشینی و ببینی اشتباه کردی

اصلا با وجود کم داشتن پول رفتن به جایی که دلت می خواد، اصلا با وجود خستگی زیاد پیاده روی طولانی تا جایی که دلت می خواد

اصلا رفتن ولی نرسیدن

همین رفتن و دیدن و نفس کشیدن در جایی که بوی روزهای خوش قدیمت رو میده، روزهای قدم زدن کنار درخت هایی که گذر کسی بوده ... و خاطره هایی که هرگز تجربه شون نکردی!

حتی اگر مجبور باشی به راننده دروغ بگی که ازدواج کردی

 

+ من دلم خواست و تجربه اش کردم

 

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۵ ، ۱۳:۲۴
زهرا

شاید شبیه کودکی که بهانه می گیره

دلم بهانه ی نوشتن داره

و ذهنم پر از حرف و پر از فکر

یک چیزی فراتر از پُر

اینقدر زیاد که لبریز میشن و از دست میرن

نمیشه جمعشون کرد نمیشه کلمه شون کرد و پاشید روی این صفحه

نمیشه

غرق شدم در کلمات نگفته و عمرم سپری میشه ...

 

 

پی نوشت:

یک نفر سوال کرده عنوان مطلب شعر کدوم شاعره

عرض به حضورتون نمیدونم! من این رو یک لحظه به ذهنم رسید و نوشتمش اصلا نمیدونم شعر یکی دیگه است یا ذهنیات خودم

تازه میشه اینجوری هم گفتش " سکوت می کنی و من هوار می کشم تو را"

در ضمن من متأسفانه شاعر نیستم

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۵ ، ۲۳:۰۱
زهرا