جاری میان زندگی

جاری میان زندگی

۴ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

اینقدر گیجم که برای فکر نکردن زدم به دنیای مجاز

همیشه حضور یک نفر که بتونه راهنمایی و پشتیبانیم کنه در زندگیم کم بوده، همیشه همه راه ها رو تنهایی رفتم، یا خطا کردم یا پیروز شدم

الان بازم یک دوراهی ....

خیلی سنجیدم، شرایط خوبش رو و شرایط بدش رو

واقعا موندم چه کنم؟

چرا نمیتونم تصمیم درستی بگیرم؟ آخه این ترس مسخره چیه در من؟

سه ماه سختی؟ و ترس روزهای بعد؟

صبر کنم یا نه؟ اگر باز صبر کنم و مثل چند سال پیش پشیمون بشم چی؟

اگر صبر نکنم و چند ماه بعد ببینم خطا کردم چی؟

چرا کسی نیست الان که باز تنهام دستم رو بگیره و بشینه برام حرف بزنه و راهنماییم کنه

و من فقط خدا رو دارم

توکل به خودت ای خدا

من که نمی تونم تصمیم بگیرم، تو شرایطم رو می دونی، میدونی سختی هایی که میگم چیه میدونی ترسم چیه تو همه چیزم رو میدونی

خودت راهم رو هموار کن

و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شیء قدرا

 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۵ ، ۱۰:۴۵
زهرا

خیلی وقت گذشته بود ...

گفت سلام خوبی؟

سکوت کردم

و باز آمد ... سلام ... جواب دادم

حرف میزد و من سکوت می کردم یا جواب کوتاه

از حال و اوضاع روزهایم پرسید ... جوابم هیچ بود

سخت بودم و سنگین و ساکت ... فقط همین ... نه اشتیاقی و نه انزجاری ... نه محبتی و نه تنفری

هیچ هیچ هیچ ... بی احساسی وحشت آورست ....

می دانستم این همه سکوت نامهربانیست و این همه نامهربانی از من بعید

می دانستم از این همه تغییر در من یخ زده است

آخرین اشتباهش را که کرد ... آخرین توان صبرم تمام شد ... رفتم ... پشیمان شد ... اما چه سود؟

ما یخ زده بودیم و هیچ گرمایی این یخ را باز نمی کرد

با خود می اندیشیدم آزموده را آزمودن خطاست

یک روز سکوت و فکر به این جمله "آزموده را آزمودن ..."

....

چگونه خدا همیشه عاشق من و منتظر برگشت من است؟

 

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۵ ، ۲۰:۳۸
زهرا

بهم میگه چرا من نمیتونم گریه کنم هر کار میکنم اشکم نمیاد؟

خندیدم و گفتم نمیدونم

مسلما شناخت امام و درک موقعیت ایشان مهمترین و اصلی ترین دلیل برای سوز دل و اشک چشم خواهد بود

من همیشه با خودم میگفتم این همه گریه کن امام حسین، چه دل عزیز و بزرگی دارند

فکر می کردم چطور قبل از اینکه روضه ای خونده بشه بعضیا صدای گریه شون بلند میشه

بعدها فهمیدم آدم ها و گریه هاشون چند دسته اند

یک عده مشکل دارند و برای رفع مشکلشون متوسل میشن، مهم نیست روضه چی و برای کی باشه، گریه میکنن و حاجت می خوان

یک عده بر اساس روایاتی که گفته شده که گریه بر امام حسین باعث بخشودگی گناهان میشه، گریه میکنند تا بخشیده بشن

و یک عده هستن که واقعا از سوز دل برای مظلومیت امام گریه می کنند

یاد یک جمله از استاد مطهری افتادم : "ما امام حسین خراب کن هستیم"

اگر واقعا حسینی بودیم، گریه هامون ریا نبود، بعد از مراسم دهه اول محرم باز نمی شدیم همون آدم های قدیم بدون تغییر و با همون اشتباهات و گناهان قبلی

اگر واقعا و از ته دل حقانیت و مظلومیت امام حسین رو قبول داشتیم امام زمان خودمون اینقدر تنها و غریب نبود


+ خدایا به من بصیرت بده برای شناخت دینم


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۵ ، ۱۹:۴۳
زهرا

امروز یک جورایی شروع در شروعه

اینکه امروز روز تولد و شروع منه و اینکه بعد از مدتها تصمیم گرفتم بنویسم

تصمیم به نوشتن بعد از یک سال !

وبلاگ قبلیم رو که نگاه کردم متوجه شدم آخرین پستم رو 13 مهر 94 نوشتم، تولدم رو یادم رفته بود و یکی از دوستانم یادم انداخت

نوشتن دوباره و خالی کردن فکرت روی این صفحات و درس گرفتن از نوشته ها، حس خوبی داره در کنار کمی ترس

ترس ... ترس ... ؟!

شاید ترس از شروع، شاید ترس از بودن

شاید...

چه فرقی میکنه؟

من حالا هستم

 

+ اینکه یهو تصمیم گرفتم دوباره بنویسم اون هم در دو جای مختلف!

++ اینکه تصمیم گرفتم ادامه مطالب وبلاگ قبلم بنویسم!

+++ همون همین دیگه!

 

 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۵ ، ۲۰:۵۸
زهرا