جاری میان زندگی

جاری میان زندگی

۸ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

دیشب خوابت رو دیدم

و مثل همیشه ازت دورتر شدم

امروز چقدر دلتنگتم

 

 

+ دانشگاه و استاد

 

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۵ ، ۱۱:۰۶
زهرا

هیچوقت نمیشه آدم ها رو شناخت

خودشون هم با خودشون تعارف دارن

الان نمیدونم پشیمونم یا نه

اما میدونم دلم میخواد از یکسری آدم ها دور باشم

شاید یک دوره

خیلی کارها هست که باید انجام بدم

 

+ راستی یادم نرفته فرصت یک هفته ای رو؛ ممنونتم مهربان
 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۵ ، ۱۳:۵۸
زهرا

این روزها غیر از تو با کسی حرف نزدم

نمی تونم با کسی حرف بزنم

آخه کاری از دست هیچ کس بر نمیاد

الان هم نمی دونم دوباره بهت بگم؟

یا سکوت کنم و سکوت

دلسرد شدم

سرد شدم

خسته شدم

سردر گم و پا در هوام

به هیچ جا وصل نیستم

غیر از تو

غیر از تو

باور کنم تنهام گذاشتی؟

باور کنم دیگه نمیشه؟

باور کنم؟

یا

یا باور کنم هستی؟

.....

یک روز دیگه فرصت دارم

فقط

.....

 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۵ ، ۱۸:۱۰
زهرا

- جواب خدا رو چی میخوای بدی؟

+ بستگی به جواب خدا داره!

 

 

 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۵ ، ۱۱:۵۷
زهرا


 

  چند سال از اون روزها میگذره

امشب در موردش با خانم س حرف زدم

اون تعبیرشون کرد به روزهای سیاه و میگه یادت نیست چقدر اذیت شدیم

اون هیچوقت به اندازه من اذیت نشده بود

روزهای بدی بود

و من امشب چه راحت در موردش حرف زدم

بهش گفتم سخت بود اما تجربه خوبی برام بود بزرگترم کرد

اون همیشه اصرار داشت که فلانی واقعا عاشقت شده

میگه هنوزم سراغت رو میگیره



 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۵ ، ۲۳:۰۸
زهرا

آقا نخواستی و نطلبیدی

دور ماندم از درگهت

خوش به حال زائرات امام رضا

بی پشت و بی پناهم دلم رو میفرستم حرمت

فقط ....

دوستت دارم


 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۵ ، ۱۹:۳۶
زهرا

هوا ابری و زیباست

دعا می کنم همه این ابرها ببارند

صبح زود یک لحظه خیابان ساکت و خلوت شد، و فقط صدای دانه های ریز برف روی درختان

زیبای بی کران به خاطر این همه نعمت و زیبایی سپاسگزارم

 

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۵ ، ۰۹:۴۵
زهرا

می خواستم دیگه نرم، شایدم می خواستم مطمئن شم و قلبم قوی شه تا ادامه بدم

به خواسته ی واقعیم نرسیدم اما کمی خاطرجمع شدم

تصمیم گرفتم یک مدت ادامه بدم و خودی نشون بدم

کارها رو سپردم به خدا

 

برای این کار کمی تجربه و آموزش و امکانات نیاز دارم و برای هر کدوم این ها پول

اما پول ندارم

اینم سپرده م به خدا

 

ما آدم ها خیلی مزخرفیم، خیلی

همیشه دروغ شنیدن و دروغ گفتن اذیتم می کنه

به نظرم تنها گناه روی زمین دروغه

همیشه از دروغ گفتن فرار کردم، محل کار قبلیم دروغ یکی از بزرگترین اذیت های ذهنیم بود که به راحتی گذاشتمش کنار

اما امروز دروغ گفتم

من نمی خواستم دروغ بگم

اولش متوجه حرف طرف نشدم و بعدشم طبق همون جواب بقیه رو دادم

اما از یک جا به بعد دروغ بود

دروغ

خدایا اینم می سپرم به تو، می دونم حق الناسه اما تو ببخش و کمک کن اونا هم ببخشن

خودت می دونی اگر هم از اولش درست شنیده بودم بازم مجبور بودم دروغ بگم بخاطر یکی دیگه

نمی خوام عذر بیارم ... فقط ببخش و کمکم کن

 

امشب یک سریال دیدم

اون آقا چقدر شبیه توئه

می تونستی دوستم باشی، پدرم باشی اما ...

فقط خدا شاهده

 

من و اون از هم دوریم

خیلی زیاد

توی دلم پر از حرفه برای اون و البته فرار از اون

شوخی می کنم، باهاش بحث می کنم، گاهی مخالفت می کنم و ...

میگه من همون آدمی ام که یکبارهایی هم شااااااااااکی هستی از دستم! و میگه که من جنبه ندارم

گفتم شاکی میشم و عصبانی اما دلیل نداره بخاطر حرف بقیه دروغ بگم، ولی من جنبه دارم

سکوت می کنیم مثل همیشه

خدایا بازم خودت

 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۵ ، ۲۲:۴۸
زهرا