جاری میان زندگی

جاری میان زندگی

چرک نویس

سه شنبه, ۲ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۴۸ ب.ظ

می خواستم دیگه نرم، شایدم می خواستم مطمئن شم و قلبم قوی شه تا ادامه بدم

به خواسته ی واقعیم نرسیدم اما کمی خاطرجمع شدم

تصمیم گرفتم یک مدت ادامه بدم و خودی نشون بدم

کارها رو سپردم به خدا

 

برای این کار کمی تجربه و آموزش و امکانات نیاز دارم و برای هر کدوم این ها پول

اما پول ندارم

اینم سپرده م به خدا

 

ما آدم ها خیلی مزخرفیم، خیلی

همیشه دروغ شنیدن و دروغ گفتن اذیتم می کنه

به نظرم تنها گناه روی زمین دروغه

همیشه از دروغ گفتن فرار کردم، محل کار قبلیم دروغ یکی از بزرگترین اذیت های ذهنیم بود که به راحتی گذاشتمش کنار

اما امروز دروغ گفتم

من نمی خواستم دروغ بگم

اولش متوجه حرف طرف نشدم و بعدشم طبق همون جواب بقیه رو دادم

اما از یک جا به بعد دروغ بود

دروغ

خدایا اینم می سپرم به تو، می دونم حق الناسه اما تو ببخش و کمک کن اونا هم ببخشن

خودت می دونی اگر هم از اولش درست شنیده بودم بازم مجبور بودم دروغ بگم بخاطر یکی دیگه

نمی خوام عذر بیارم ... فقط ببخش و کمکم کن

 

امشب یک سریال دیدم

اون آقا چقدر شبیه توئه

می تونستی دوستم باشی، پدرم باشی اما ...

فقط خدا شاهده

 

من و اون از هم دوریم

خیلی زیاد

توی دلم پر از حرفه برای اون و البته فرار از اون

شوخی می کنم، باهاش بحث می کنم، گاهی مخالفت می کنم و ...

میگه من همون آدمی ام که یکبارهایی هم شااااااااااکی هستی از دستم! و میگه که من جنبه ندارم

گفتم شاکی میشم و عصبانی اما دلیل نداره بخاطر حرف بقیه دروغ بگم، ولی من جنبه دارم

سکوت می کنیم مثل همیشه

خدایا بازم خودت

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۹/۰۲
زهرا

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی